1 بر نام تو چون نام رهی املی شد نامم ز پی شعر تو بر شعری شد
2 مخدوم چو خوانی ام که از گردش بخت خی نقطه بینداخت و دالم ری شد
1 غم عشق تو یکدمم کم نیست مونسم بی رخ تو جز غم نیست
2 در تو یک جو وفا نماند و هنوز عشق تو ز آنچه بد جوی کم نیست
1 به جان بریم ترا سجده تا به سر چه رسد نثار پای تو سرهاست تا به زرچه رسد
2 ترا ز نور جلالت نمی توانم دید به چشم جان به سرت تا به چشم سر چه رسد