1 بر سر کوی تو هرگاه که پیدا گشتم سگ کویت به فغان آمد رسوا گشتم
2 طوطی ناطقهام قوت گفتار نداشت دیدم آئینهٔ روی تو و گویا گشتم
3 کام جان با خط سبز و لب جانبخش تو بود هرزه عمری ز پی خضر و مسیحا گشتم
4 چون برم پی به مقام تو گرفتم چو صبا پا ز سر کردم و سر تا سر دنیا گشتم
5 منم ای شمع بتان مرغ سمندر خوئی که چو پروانه به دوران تو پیدا گشتم
6 تاب دیدار تو چون آورم ای غیرت حور من که نادیده مه روی تو شیدا گشتم
7 هرکه پیمود ره الفت من وحشی گشت بس که باوحش من بادیه پیما گشتم
8 محتشم تا روش فقر و فنا دانستم منکر جاه جم وحشمت دارا گشتم
دیدگاهها **