روی تو غایب از نظر گل را تماشا چون از جامی غزل 685

روی تو غایب از نظر گل را تماشا چون کنم

1 روی تو غایب از نظر گل را تماشا چون کنم چون لاله داغم بر جگر گلگشت صحرا چون کنم

2 مثل تو جویم هر زمان تا باشدم آرام جان بی مثل بودی در جهان مثل تو پیدا چون کنم

3 گیرم به لب مهری نهم کز ناله و افغان رهم دل را صبوری چون دهم جان را شکیبا چون کنم

4 نی بی تو برگ زیستن نی مرگ من در دست من اکنون به کار خویشتن حیرانم آیا چون کنم

5 حاشا که من غیر تو را سازم درون سینه جا خود گو به جای آشنا بیگانه را جا چون کنم

6 تن را دوا کردم طلب آسوده شد از تاب تب دارم به دل داغی عجب آن را مداوا چون کنم

7 گویند جامی دمبدم بیرون مده از دیده نم زین گونه کز طوفان غم شد دیده دریا چون کنم

عکس نوشته
کامنت
comment