-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روی تو که رنگ از رخ گلهای چمن برد هوش از سر و طاقت ز دل و تاب و توان برد
2 جز فتنه و آشوب ندانست دگر هیچ چشمت که ز مردم سخن آورد، ز من بُرد
3 ار سوخت ز خود بلبل و افروخت ز خود گل بوی تو مگر باد صبا سوی چمن بُرد
4 دست من و دامان تو قاصد که ز هجران دور از تو رضی سر به گریبان کفن برد