- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر تو پاشم ز بحر دانش خویش سخنی همچو لؤلؤ و مرجان
2 بخت اگر یار و عقل رهبر تست بنگاریش چون الف در جان
3 دشمنت را بهیچ رو منمای گر چه او دوست کام گردد از آن
4 تشنه میباش از خضر میپذیر منت آب چشمه حیوان
5 هر چه در آشکار باید خواست عذر بر کردنش مکن پنهان
6 ور نیاید پسندت این گفتار بر تو کس را نمیرسد تاوان
7 گر بدی از تو آید ار نیکی نزد ابن یمین بود یکسان
8 زآنکه او را بهیچ کس طمعی نیست الا برحمت یزدان