- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روی تو گل تازه و خط سبزهٔ نوخیز نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز
2 شد هوش دلم غارت آن غمزهٔ خونریز این بود مرا فایده از دیدن تبریز
3 ای دل! تو در این ورطه مزن لاف صبوری وای عقل! تو هم بر سر این واقعه مگریز
4 فرخنده شبی بود که آن خسرو خوبان افسوس کنان، لب به تبسم، شکر آمیز
5 از راه وفا، بر سر بالین من آمد وز روی کرم گفت که: ای دلشده، برخیز
6 از دیدهٔ خونبار، نثار قدم او کردم گهر اشک، من مفلس بیچیز
7 چون رفت دل گمشدهام گفت: بهائی! خوش باش که من رفتم و جان گفت که : من نیز