روی تو چو از پیش نظر پرده برانداخت از سعیدا غزل 66

روی تو چو از پیش نظر پرده برانداخت

1 روی تو چو از پیش نظر پرده برانداخت آتشکدهٔ مهر به دور قمر انداخت

2 بی روی تو هر قطرهٔ اشکی که برون شد از دل همه را دیدهٔ من از نظر انداخت

3 در عین سخن خندهٔ آن لب نه ز عقل است از مستی بسیار نمک در شکر انداخت

4 از عاشق بیچاره چه خواهند که بلبل یک مشت پری داشت در این رهگذر انداخت

5 هر حلقه که کوتاه شد از دام کمندی واکرد از آن زلف و گره در کمر انداخت

6 طبع تو اگر کان نمک نیست سعیدا پس شور چرا شعر تو در بحر و بر انداخت؟

عکس نوشته
کامنت
comment