-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روی تو چو از پیش نظر پرده برانداخت آتشکدهٔ مهر به دور قمر انداخت
2 بی روی تو هر قطرهٔ اشکی که برون شد از دل همه را دیدهٔ من از نظر انداخت
3 در عین سخن خندهٔ آن لب نه ز عقل است از مستی بسیار نمک در شکر انداخت
4 از عاشق بیچاره چه خواهند که بلبل یک مشت پری داشت در این رهگذر انداخت
5 هر حلقه که کوتاه شد از دام کمندی واکرد از آن زلف و گره در کمر انداخت
6 طبع تو اگر کان نمک نیست سعیدا پس شور چرا شعر تو در بحر و بر انداخت؟