- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر فروز امشب به طلعت مجلس ای ماه منیر گو بکش خودرا چراغ از رشک وشمع از غم بمیر
2 شد نهی آن آستان از خاک و چشم ما هنوز پر نمی گردد که بادا خاک در چشم فقیر
3 میکشم جان محقر پیش موران درت عمر فرما زآنکه باشد تحفة موران حقیر
4 گر نظیر حال من جونی ببین در زلف و خال من نظیر خود نمودم کو ترا باری نظیر
5 نیست خالی آن خیال زلف چون دال از درون نیست بیرون آن دهان تنگ چون میم از ضمیر
6 نیر ما حیف است گفتی بر تو خواهیمش گرفت زآن کمان گرفت حینی بر من مسکین مگیر
7 هر که بر نیر قدش چشمی نمیدوزد کمال راست گویم راست چشمش دوختن باید به تیر