- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر باد فنا تا ندهی گرد خودی را هرگز نتوان دید جمال احدی را
2 با خود نظری داشت که بر لوح قلم زد کلک ازلی نقش جمال ابدی را
3 جانها فلکی گردد، اگر این تن خاکی بیرون کند از خود صفت دیو و ددی را
4 در رقص درآید فلک از زمزمه عشق چونان که شتر بشنود آهنگ هدی را
5 ما از کتب عشق نخواندیم و ندیدیم جز درس و خط بیخودی و بیخردی را
6 یا بوسه مزن بر لب مینای محبت یا در خم توحید فکن نیک و بدی را
7 گل بزمگه خسروی آراست چو بشنید از مرغ سحر زمزمه باربدی را
8 درویش به صد افسر شاهی نفروشد یک موی از این کهنه کلاه نمدی را
9 یا رب به که این نکته توان گفت که وحدت در کوی صنم یافته راه صمدی را