در ره آوارگی بختم فکند از سلیم تهرانی غزل 929

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

در ره آوارگی بختم فکند از دشمنی

1 در ره آوارگی بختم فکند از دشمنی در بیابانی که کار خضر باشد رهزنی

2 از لباس مطربی کز بزم ما بیرون رود سرمه می ریزد چو خاکستر ز رخت گلخنی

3 عافیت خواهی، مشو آلوده ی مال جهان شمع را باشد بلای جان، لباس روغنی

4 خلوت حمام را ماند حریم روزگار در میان خلق از بس عام شد تردامنی

5 در کنایت نکته ای کافی ست از روشندلان مسند عیسی کند خورشید تابان سوزنی

6 چشم تا پوشیدم از دنیا، صفای دل فزود خانه ی آیینه از روزن ندارد روشنی

7 بس که هرسو بلبلان از آتش گل سوختند می کند قمری درین گلشن تخلص گلخنی!

8 گر سبوی می ز خاک رستم یک دست نیست از کجا آورده است این زور و این مردافکنی؟!

9 پیش مرغان گر به آن قد سرو را نسبت کند طوق قمری بشکند، از بس زنندش گردنی!

10 گفتگوی عشق او دارند با هم در میان گلخنی با گلخنی و گلشنی با گلشنی

11 از بقای این چمن گر باخبر بودی، سلیم گل به مرگ خویش پوشیدی قبای سوسنی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر