- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر رخ پر عرق مکش سنبل نیم تاب را در ظلمات گم مکن چشمهٔ آفتاب را
2 گر به حیا مقیدی برقعی از حجاب کن پردهٔ رخ که پیش او باد برد نقاب را
3 سوخته فراق را وعدهٔ خام تر مده رسم کجاست دم به دم آب زدن کباب را
4 بی تو به حال مر گم و جان به عذاب میکنم بر سرم آی و از سرم باز کن این عذاب را
5 گشته حجاب عارضت زلف و نسیم بیخبر آه کجاست تا کند بر طرف این حجاب را
6 تا دهد از تو جراتم رخصت نیم بوسهای یک نفسک به خواب کن نرگس نیم خواب را
7 دی به نیاز گفتمت بندهٔ توست محتشم روی ز بنده تافتی بندهام این عتاب را