بر آفتاب سلسلهٔ پرشکن مپیچ از جامی غزل 80

بر آفتاب سلسلهٔ پرشکن مپیچ

1 بر آفتاب سلسلهٔ پرشکن مپیچ مشکین طناب بر ورق یاسمن مپیچ

2 زخمم زدی هزار ز یک نکته، ای رقیب مانند مار این همه بر خویشتن مپیچ

3 بر تن شهید عشق تو را خونْ لباس بس چون مردهٔ فسرده‌اش اندر کفن مپیچ

4 خواهم که سر نهی به کنارم به وقت خواب امشب، خدای را، که سر از حکم من مپیچ

5 باشد دلا فسانهٔ آن زلف بس دراز طوماروار در صفتش بر سخن مپیچ

6 بویش به هر مشام دریغ آید ای نسیم مگْذر بر آن قبا و در آن پیرهن مپیچ

7 جامی! تو را کمال بس است این طریقِ خاص در طورِ شعرِ خسرو و نظم حَسَن مپیچ

عکس نوشته
کامنت
comment