- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر افشان آستین تا من ز خود دامن برافشانم برافکن پرده تا پیدا شود احوال پنهانم
2 بسان ذره میرقصند دلها در هوا امشب خرامان گرد و در چرخ آی ای جان ماه تابانم
3 بزن راهی سبک مطرب ز راه لطف بنوازم بده رطل گران ساقی ز دست خویش بستانم
4 گر امشب صبحدم سردی کند در مجلس گرمم به آه سینه برخیزم چراغ صبح بنشانم
5 دل من باز میگردد به گرد لعل دلخواهش نمیدانم چه میخواهد دگر بار این دل از جانم
6 شکار آن کمان ابرویم، اینک داغ او بر دل ملامت گو مزن تیرم که من با داغ سلطانم
7 برو عاقل مده پندم که من دیوانه و رندم نصیحت دیگری را کن که من مدهوش و حیرانم
8 اگر تاجم نهد بر سر غلام حلقه در گوشم وگر بندم نهد بر پا اسیری بند فرمانم
9 اگر بر آستانش پا نهاد از بیخودی سلمان مگیر ای مدعی بر من که پا از سر نمیدانم