-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر فلک دوش از خروش من دل اختر بسوخت شعله آهم چو پروانه ملک را پر بسوخت
2 روشنم شد کز چه رو فرهاد جا در سنگ ساخت خانه را از آتش آهم چو بام و در بسوخت
3 زاهد از سوز غمت لب خشک و صوفی دیده تر آه ازین آتش که چون زد شعله خشک و تر بسوخت
4 واعظ افسرده سوز عاشقان را منکر است خواهمش روزی ز برق آه با منبر بسوخت
5 هر که را دل سوختی تنها نه او را سوختی بلکه از سوز دلش صد بیدل دیگر بسوخت
6 خواب چون آید شب هجران چنین کز چشم و دل شد مرا بالین به خون آغشته و بستر بسوخت
7 جامی از درد جدایی حسب حالی می نوشت از قلم آتش علم بیرون زد و دفتر بسوخت