بر سپهر نیکویی رویش چو مه خرمن از ادیب صابر غزل 11

ادیب صابر

آثار ادیب صابر

ادیب صابر

بر سپهر نیکویی رویش چو مه خرمن زده است

1 بر سپهر نیکویی رویش چو مه خرمن زده است آتش عشق آن مه خرمن زده در من زده است

2 نام من در عشق او گشته است خرمن سوخته تا سر زلفش ز عنبر گرد مه خرمن زده است

3 کوته است از دامن عقل و صبوری دست من تا مرا سودای آن مه دست در دامن زده است

4 عشق شورانگیز او زد راه دین و دل مرا گرچه او را دوست خواندم زخم چون دشمن زده است

5 پیش تیر عشق او از صبر جوشن ساختم روز صبرم تیره شد تا تیر بر جوشن زده است

6 دیده ام روشن به رویش بود و اکنون باد سرد خاک نومیدی مرا در دیده روشن زده است

7 گرچه هر دم زان دل بی رحم او آهی زنم رحم ناید در دلش گویی دل از آهن زده است

عکس نوشته
کامنت
comment