1 بر دست پیچ آن سر زلفین پیچ پیچ هیچست آن دهان تو دل را منه به هیچ
2 پیچست و تاب در سر زلفین دلبران گر عاقلی تو با سر زلفین او مپیچ
3 اغیار جز مذلّت عاشق نمی کنند لیکن ندیم هیچ نگوید بجز مزیچ
4 طبّاخ اگر به آش تو تقصیر می کند او را گناه نیست ندارد مگر هویچ
5 گفتم شبی به زلف نگارم که درکشم راهیست بس دراز و پرآشوب و پیچ پیچ
دیدگاهها **