مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی
مشتاق اصفهانی

سوی غربت آن بت خودکام از مشتاق اصفهانی غزل 75

غزل 75 ام از 608 غزلیات

سوی غربت آن بت خودکام محمل بست و رفت

🌙 حالت شب شماره بیت
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7

1 سوی غربت آن بت خودکام محمل بست و رفت طرفه شهبازی مرا از دام غافل جست و رفت

2 پای من برناید از گل ورنه در راه طلب سوی منزل رهروی هر گام از گل رست و رفت

3 نه دل ما را همین از نیش غم افکار ساخت هر طرف ان سر و سیم اندام صد دل خست و رفت

4 گر حجاب از دیدنش مانع نبودش پس چرا ساخت پیش چهره گلفام حایل دست و رفت

5 گر نبود از باده امشب سرگران با من چرا گشت در بزم من ناکام داخل مست و رفت

6 ریخت خونم را و بر خاکم فکند افغان که ساخت از ره کینم چو نقش گام قاتل پست و رفت

7 از کمندش جستی و شد ورد مشتاق این سخن طرفه شهبازی مرا از دام غافل جست و رفت

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر سوی غربت آن بت خودکام محمل بست و رفت

شاعر شعر سوی غربت آن بت خودکام محمل بست و رفت چه کسی است ؟

شاعر شعر سوی غربت آن بت خودکام محمل بست و رفت مشتاق اصفهانی می باشد.

شعر سوی غربت آن بت خودکام محمل بست و رفت در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 12 سروده شده است.

قالب شعر سوی غربت آن بت خودکام محمل بست و رفت چیست ؟

قالب شعر سوی غربت آن بت خودکام محمل بست و رفت غزل است

مضمون اصلی شعر سوی غربت آن بت خودکام محمل بست و رفت چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر