- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سوی غربت آن بت خودکام محمل بست و رفت طرفه شهبازی مرا از دام غافل جست و رفت
2 پای من برناید از گل ورنه در راه طلب سوی منزل رهروی هر گام از گل رست و رفت
3 نه دل ما را همین از نیش غم افکار ساخت هر طرف ان سر و سیم اندام صد دل خست و رفت
4 گر حجاب از دیدنش مانع نبودش پس چرا ساخت پیش چهره گلفام حایل دست و رفت
5 گر نبود از باده امشب سرگران با من چرا گشت در بزم من ناکام داخل مست و رفت
6 ریخت خونم را و بر خاکم فکند افغان که ساخت از ره کینم چو نقش گام قاتل پست و رفت
7 از کمندش جستی و شد ورد مشتاق این سخن طرفه شهبازی مرا از دام غافل جست و رفت