ای روی دردمندان بر خاک آستانت از کمال خجندی غزل 84

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

ای روی دردمندان بر خاک آستانت

1 ای روی دردمندان بر خاک آستانت از آب و خاک زآن سو غوغای عاشقانت

2 عرش‌آشیان همائی ما جمله سایه تو با این صفت چه دانند این مشت استخوانت

3 ذرات کون یک یک در ممکنات عالم جستند و یافت برتر از کون و از مکانت

4 غیرت به پست و بالا پنهان نبود و پیدا غیرت ندانم از چه می‌داشتی نهانت

5 زین پیش عقل و دانش دادی ز خود نشانم گم کرده‌ام نشان‌ها تا یافتم نشانت

6 در بر رخم چه بندی چون رفته‌ام به بامت روی از چه بازپوشی چون دیده‌ام عیانت

7 درّی ز کنز مخفی دارد کمال با خود گر گوش داری این درد آید به گوش جانت

8 دی می‌شدی خرامان چون سرو و عقل می‌گفت خوش می‌روی به تنها تن‌ها فدای جانت

عکس نوشته
کامنت
comment