-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به حکم آنکه مرا نیست در جهان یاری ز خویشتن بترم نیست در نظر باری
2 مرا نه دل نه دلارام و نه رفیق و نه یار غمم بسیست ولی نیست هیچ غمخواری
3 ز یار هست بسی بر دل ضعیفم بار ولی نمی دهدم یار بر درش باری
4 به دوستی دل ما برد و قصد جانم کرد خدای را که، که دیدست ازین ستمکاری
5 به خواریم همه عالم گواه حال شدند که نیست در همه عالم چو تو جگرخواری
6 به طنز گفت که در کار عشق ما چونی چه بهترست مرا در جهان از این کاری
7 که دید بلبل مستی چو من به باغ جهان که دید چون رخ خوب تو حسن گلزاری
8 رسید ناله زارم به هرکه در عالم به گوش تو نرسیده فغان بیداری
9 هزار بار بیازردم از غم هجران چه باشد ار بنوازی به وصل یکباری