در شب هجران که یادت طاقت از جویای تبریزی غزل 467

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

در شب هجران که یادت طاقت از من می برد

1 در شب هجران که یادت طاقت از من می برد اشک پیغ ام گریبان را بدامن می برد

2 قسمت هر کس بقدر رتبهٔ او می رسد کوه فیض نوبهاران را به دامن می برد

3 ترک من سرخانهٔ نازش بلند افتاده است پنجهٔ خورشید زان مژگان پرفن می برد

4 زینتی چون عیب پوشی نیست اهل دید را سرمه از تاریکی شب چشم روزن می برد

5 سینه گلزار است تا باقی است درد عشق یار کز گداز دل چراغ داغ روغن می برد

6 در خمار از عارضش تا رنگ در پرواز شد باد نوروزی پی سامان گلشن می برد

7 نیست جویا غیر عزلت سنج کنج نیستی گر کسی رخت سلامت را به مامن می برد

عکس نوشته
کامنت
comment