- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در شب هجران که یادت طاقت از من می برد اشک پیغ ام گریبان را بدامن می برد
2 قسمت هر کس بقدر رتبهٔ او می رسد کوه فیض نوبهاران را به دامن می برد
3 ترک من سرخانهٔ نازش بلند افتاده است پنجهٔ خورشید زان مژگان پرفن می برد
4 زینتی چون عیب پوشی نیست اهل دید را سرمه از تاریکی شب چشم روزن می برد
5 سینه گلزار است تا باقی است درد عشق یار کز گداز دل چراغ داغ روغن می برد
6 در خمار از عارضش تا رنگ در پرواز شد باد نوروزی پی سامان گلشن می برد
7 نیست جویا غیر عزلت سنج کنج نیستی گر کسی رخت سلامت را به مامن می برد