1 بر کار به جز زبان نمانده ست مرا در تن گویی که جان نمانده ست مرا
2 بندیست گران که جان نمانده ست مرا از پای جز استخوان نمانده ست مرا
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 آن ترجمان غیب و نماینده هنر آن کز گمان خلق مر او را بود خبر
2 آن زرد چهره که کند روی دوست سرخ شخصی نه جانور برود همچو جانور
1 طاهر ثقت الملک سپهر است و جهانست نه راست نگفتم که نه اینست و نه آنست
2 نی نی نه سپهر است که خورشید سپهر است نی نی نه جهانست که اقبال جهانست
1 ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
2 نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به