1 بر کار به جز زبان نمانده ست مرا در تن گویی که جان نمانده ست مرا
2 بندیست گران که جان نمانده ست مرا از پای جز استخوان نمانده ست مرا
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای به قدر از برادران برتر مر تو را شد برادر تو پدر
2 مادر تو چو مادر پدرست پس تو را جده باشد و مادر
1 از پس من غمست و پیش غم است ز بر من نمست و زیر نم است
2 این دل بسته خسته درد است وین تن خسته بسته الم است
1 زیور آسمان چو بگشایند کله های هوا بیارایند
2 کوه را سر به سیم درگیرند دشت را رخ به زر بیندایند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به