- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر طرف رخ نهادی آن جعد مشکسا را چون شب سیاه کردی روز سفید ما را
2 بویت به هر مشامی حیف است اگر توانم سوی تو ره ببندم آمد شد صبا را
3 بعد از هجوم هجران بی دولت وصالت باز آمدن چه امکان صبر گریز پا را
4 از لعل تو ز چشمم شد خون دل روانه بس رازها که گردد از باده آشکارا
5 دارد رقیب با من دندان زنی به کویت با هم نزاع دیرین باشد سگ و گدا را
6 باشد بنای دولت بر همت گدایان اینست بر کتابه ایوان پادشا را
7 با صحبت که گیرم انس اینچنین که عشقت بیگانه ساخت با من یاران آشنا را
8 فریاد ازان معلم کآموخت در دبستان تاراج دین پیران طفلان دلربا را
9 جامی ز سفله طبعان کم شد صفای حالت کردی سفال تیره جام جهان نما را