- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر آن سرم که دگرباره در دهم صوری صلا بگویم و عشّاق را دهم سوری
2 ولیک من به سرِ خود نمیتوانم بود که هست قاعده بر آمری و مأموری
3 مطیع امرمان و تعلیم را شده تسلیم بلی نباشم نه معجبی نه مغروری
4 طبیبِ درد کسی دیگرست وگرنه به حق من آن نیام که ندانم علاجِ رنجوری
5 درون خانهی ظلمت بماندهای زیرا کسی برون نرود بیدلالتِ طوری
6 فسرده گو به تعصّب گمان مبر بر ما که هست مستیِ ما از لعابِ انگوری
7 دگر به نسیهی آیندهیی فریفتهام در انتظارِ بهشتی و وعدهی حوری
8 کسی که مست ز خمخانهی الست آمد از آن سپس نبود حاجتش به مستوری
9 بهشت و حور به معنی معین آمده است چه غم اگر نشناسد ز غایت دوری
10 من آن کسم که شدم در حضور مستغرق مدان مرا چو نزاری نزارِ مهجوری