1 بر روی مه تو کرد نظاره دلم از دست بشد ز شوق بیچاره دلم
2 هرچند تنم ز حضرتت محرومست حقّا که ملازمست همواره دلم
1 از چه می داری نگارینا بدین زاری مرا کم به هر عمری بخاطر در نمی آری مرا
2 من چو خاک راه گشتم در ره عشقت به جان تا مگر از روی لطف از خاک برداری مرا
1 بی دولت وصال دلم چون جهان خراب ای سرو جان ز ما تو ازین بیش سر متاب
2 از ما نظر دریغ مدار این جهان پناه کس داشت نور دور ز درویش آفتاب
1 بدار ای نازنین یار از جفا دست که بر وصلت نمی باشد مرا دست
2 طبیب من به حالم رحمتی کن که در دردت ندارم بر دوا دست