- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر صورت ذرات جهان گشت پدیدار آن یار نهانی در پرده ما و تو نهانست رخ یار در عین عیانی
2 چون شاهد حسن رخ او جلوه گری کرد در صورت و معنی بنمود عیان بر رخ او پرده اغیار بر شکل جهانی
3 در آینه رخساره خود کرد نظاره صد نام و نشان دید بی آینه شد پرده آن حسن دگر بار بی نام و نشانی
4 در کسوت عقل آمد و صد پرده برانگیخت از حجت و برهان شد عشق جهان سوز و ندارد به جهان کار جز پرده درانی
5 بر جمله مراتب گذری کرد و درآمد در کسوت انسان وا یافت درین مرتبه آخر بت عیار آن گنج نهانی
6 چون دید در آئینه رخساره خوبان حسن رخ خود را شد عاشق حسن خود و میجست بصد زار یاری که تو دانی
7 در هیأت مجنون بجهان نام برآورد دیوانه و عاشق در صورت لیلی کند اسمی دگر اظهار معشوقه جانی
8 خواهی که نماید بتو آن فتنه دوران رخساره چون ماه بردار ز خود عاقبت این پرده پندار گر زانکه توانی
9 در قطره نهان بود ز بود تو اسیری دریای حقیقت چون بود اسیری ز میان رفت بیکبار شد بحر معانی