1 بر عارض آن بت که توان تن ازوست خالیست که بدحالی مرد و زن ازوست
2 گوئی که مگر سیاهی چشم منست ز آنروی که روشنی چشم من ازوست
1 شکر این دولت که یارد گفت ز اهل روزگار کز کمینه بنده یاد آورد شاه کامکار
2 شهریار ملک پرور پادشاه دین پناه آنکه دین و ملک را باشد بذاتش افتخار
1 ایدل گرت شناختن راه حق هواست خود را بدان که عارف خود عارف خداست
2 غم ره مده بخویشتن ار وقت خوش نماند زیرا که وقت فوت شد اما خوشی بجاست