ای شده روی زمین زیر زمینم بی تو از جامی غزل 266

ای شده روی زمین زیر زمینم بی تو

1 ای شده روی زمین زیر زمینم بی تو روی بنما که عجب بی دل و دینم بی تو

2 نه تو را رحم که یکجا بنشینی با من نه مرا صبر که یکدم بنشینم بی تو

3 چون روم طوف کنان روز فراقت به چمن جز گل حسرت و اندوه نچینم بی تو

4 بر سر راه تو بیمار فتم بو که ز دور بینی از گوشه چشمی که چنینم بی تو

5 از درت دور به بتخانه چین رو چه نهم نقش دیوار بود صورت چینم بی تو

6 زودتر وعده دیدار وفاکن که مباد غارت مرگ درآید ز کمینم بی تو

7 گفته ای چند به دیوار کند جامی روی نکنم روی به دیوار چه بینم بی تو

عکس نوشته
کامنت
comment