-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر آستان، مگرم پاسبان بگردانی که راه غیر از آن آستان بگردانی
2 ز گلبنی، که گلش دیده باشی ای بلبل؛ خزان چو شد، ستم است آشیان بگردانی
3 سزای کشتنم، این بس بود که نعش مرا پس از وفات، بر آن آستان بگردانی
4 ز من، بغیر مگر آن سخن که چون افتد بمن نگاه تو، باید زبان بگردانی
5 مکن ز بزم برونم، وگر کنی چه شود مرا بگرد سر پاسبان بگردانی
6 بداغ عشق تو شادم، که کس نمیخردم گرم بشهر پی امتحان بگردانی
7 روا مدار به آذر جفا چو نتوان ی که راه ناله ی او ز آسمان بگردانی