بر آستان در او کسی که از اوحدی مراغه‌ای قصیده 8

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

بر آستان در او کسی که راهش هست

1 بر آستان در او کسی که راهش هست قبول و منزلت آفتاب و ماهش هست

2 به راستی سر ازین دامگاه دامن‌گیر کسی برد که ز توفیق او پناهش هست

3 گرت ز گوشهٔ دل خواهش محبت اوست یقین بدان که از آنگونه نیز خواهش هست

4 چه باک از آن که پراکنده حالتیم و روان؟ اگر چنانکه به احوال ما نگاهش هست

5 تو با خدای خود ار می‌کنی معاملتی دلیر کن، که کریمست و دستگاهش هست

6 گمان مرد ز گیتی اگر دوام و بقاست یقین بدان تو که: اندیشهٔ پناهش هست

7 به گاه عجز ضروریست عرض قصه، تو نیز به عجز قصهٔ خود عرض کن، که گاهش هست

8 اگرچه لذت شیرین دهد، به ملک مناز که رخت خسروپرویز تاج و گاهش هست

9 چو خواجه را اجل از ملک پنبه خواهد کرد چه اعتبار به پشمی که در کلاهش هست؟

10 به نان و آب تفاخر مکن، که حیوان نیز به هر طرف که نگه میکند گیاهش هست

11 اگر ز تیغ تو نفسی سپر نیندازد حذر کن از نفس او، که تیر آهش هست

12 رونده، گو: قدم اینجا به احتیاط بنه که زیر هر قدمی چندگونه چاهش هست

13 اگر گناه کند نیک مرد خیراندیش مترس، گو، زعقوبت، که عذرخواهش هست

14 مقدسا و خدایا، به حق راهروی که از هدایت خاص تو انتباهش هست

15 که روز بازپسین در گذار و رحمت کن بر آنکه جاه ندارد، برآنکه جاهش هست

16 به بوی لطف تو می‌آید اوحدی برتو اگرچه سخت مخوفست و پرگناهش هست

17 گرش به تیر بدوزی ورش به تیغ‌زنی ره گریز ندارد، که داغ شاهش هست

18 ز کردهای خودش گرچه خوفهاست، ولی امید رحمت و آمرزش الهش هست

19 در آنزمان که تو بر نامهٔ سیه بخشی برو ببخش، که بس نامهٔ سیاهش هست

20 ز خرمن عمل نیکش ارچه نیست جوی ز شرم بی‌عملی گونهٔ چو کاهش هست

21 بر آتش دل وت گر گواه می‌خواهی ز گرمی نفس خویشتن گواهش هست

عکس نوشته
کامنت
comment