- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر نور شمع رویت پروانه ی حقیرم بر آتش جمالت تا کی چنین بمیرم
2 تا کی مرا بسوزی بر آتش فراقت از دولت وصالت یک لحظه دست گیرم
3 پروانه ای بر آتش ناچار می بسوزم چون از جمال رویت ای دوست ناگزیرم
4 در وقت جان سپردن گر بر لبم نهی لب ای آب زندگانی باشد که من نمیرم
5 بر خاک من چو روزی افتد گذارت ای جان دست از لحد بر آرم تا دامنت بگیرم
6 ای پادشاه خوبان بر حال من ببخشای رحمی بکن خدا را کز وصل تو فقیرم
7 دریست در جهانم بر دل ز روز هجران جز دولت وصالت درمان نمی پذیرم