1 بر تیغ بلاهای تو تا پاک شوم با زهر سخن های تو تریاک شوم
2 آن روز همی ز مهر تو پاک شوم کز داغ جفاهای تو در خاک شوم
1 آن کس که ز ناصواب بشناخت صواب بی خدمت تو کرد طلب حشمت و آب
2 معلوم بود که دانۀ در خوشاب غواص خردمند نجوید ز سراب
1 فردا علم عشق برون خواهم زد لاف از تو و خودنگر که چون خواهم زد ؟
2 گر خصم هزارند و زبونند مرا بر دیدۀ خصمان زبون خواهم زد
1 یک چند بدام عشق بودم بگداز باز این دلم آن گداز می جوید باز
2 با این دل عشق بستۀ صحبت ساز عیشیست مرا تیره و کاریست دراز