-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر بستر هلاکم، بیمار و زار مانده کارم ز دست رفته، دستم ز کار مانده
2 رفتست وصل جانان، ماندست جان بزاری ای کاشکی! نماندی این جان زار مانده
3 من کیستم؟ غریبی، از وصل بی نصیبی هجران یار دیده، دور از دیار مانده
4 در دل ز گلعذاری، بودست خار خاری آن دل نمانده، اما آن خار خار مانده
5 با آنکه در هوایش، خاکم بگرد رفته او را هنوز از من بر دل غبار مانده
6 هر جا که من براهی خود را باو رساندم او تیز در گذشته، من شرمسار مانده
7 وه! چون کنم؟ هلالی، کان ماه با رقیبان فارغ نشسته و من در انتظار مانده