بر بستر هلاکم، بیمار از هلالی جغتایی غزل 359

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

بر بستر هلاکم، بیمار و زار مانده

1 بر بستر هلاکم، بیمار و زار مانده کارم ز دست رفته، دستم ز کار مانده

2 رفتست وصل جانان، ماندست جان بزاری ای کاشکی! نماندی این جان زار مانده

3 من کیستم؟ غریبی، از وصل بی نصیبی هجران یار دیده، دور از دیار مانده

4 در دل ز گلعذاری، بودست خار خاری آن دل نمانده، اما آن خار خار مانده

5 با آنکه در هوایش، خاکم بگرد رفته او را هنوز از من بر دل غبار مانده

6 هر جا که من براهی خود را باو رساندم او تیز در گذشته، من شرمسار مانده

7 وه! چون کنم؟ هلالی، کان ماه با رقیبان فارغ نشسته و من در انتظار مانده

عکس نوشته
کامنت
comment