رو ای صبا و بگو یار دلستان مرا از جامی غزل 25

رو ای صبا و بگو یار دلستان مرا

1 رو ای صبا و بگو یار دلستان مرا که وعده های دروغ تو سوخت جان مرا

2 سرا و خانه ام از طلعت تو روشن بود سیاه ساخت فراق تو خان و مان مرا

3 فغان همی کنم از داغ هجر تو شب و روز ولی چه سود که تو نشنوی فغان مرا

4 ز ناله راز نهانم به روی روز افتاد بیا ز خاتم لب مهر کن دهان مرا

5 چه سان جمال تو بینم اگر نه پاکنی به آستین کرم چشم خونفشان مرا

6 چراغ شام غمت را فتیله از چه کنم چو سوخت فرقت تو مغز استخوان مرا

7 غزلسرایی جامی که حسب حال من است ترانه ساخت به هر کوی داستان مرا

عکس نوشته
کامنت
comment