بر دو رخ من در جوی خون که روانست از کمال خجندی غزل 101

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

بر دو رخ من در جوی خون که روانست

1 بر دو رخ من در جوی خون که روانست از تو مرا سرخ رونی در جهان است

2 نیست کسی در پناه عشق تو ما را درد تو با جان و دل وظیفه رسان است

3 روز و شبم سوز وکش چو شمع که عاشق سوخته این مراد و کشته آن است

4 بر قدمش سر همی نه ای دل و میرو تا نکنی پی غلط که راه همان است

5 جز غم روی نو بر دلم ز ضعیفی ا گر همه برگ گل است بار گران است

6 دیده بر آن پای سودنم نگذارند باری ازین سود دوست را چه زیان است

7 کیست کمال این که با تو در سخن آید جنس سخن های تونه حد زبان است

عکس نوشته
کامنت
comment