1 بر خاکم اگر پا نهد آن سرو خرامان هر خار مزارم زندش دست به دامان
2 شاهان همه در حسرت آنند که باشند در خیل غلامان تو از خیل غلامان
3 زاهد چه عجب گر زندم طعنه نداند آگاهی از احوال دل سوخته خامان
1 با حریفان چو نشینی و زنی جامی چند یاد کن یاد ز ناکامی ناکامی چند
2 بی تو احوال مرا در دل شبها داند هر که بی هم چو تویی صبح کند شامی چند
1 گل خواهد کرد از گل ما خاری که شکسته در دل ما
2 از کوی وفا برون نیائیم دامنگیر است منزل ما
1 کجایی در شب هجران که زاریهای من بینی چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی
2 کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش میدیدی که امشب گریههای زار و زاریهای من بینی