- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روی مخوانش که می چکد عرق از وی برگِ گل است آن نشسته بر ورقش خَوی
2 هر که چنین صورتی بدید محال است کاتشِ تشویش بر دلش ننهد کی
3 هیأتِ شیرینش ار مطالعه کردی سرو کمر بر میان بُدی چو شکر نی
4 ور به سر کُشته با چنین قد و قامت بگذرد این روحِ قدس باز شود حی
5 ای که همه کاینات ممکن و موجود پیشِ وجودِ بزرگوارِ تولا شی
6 ترسد اگر نه فرو برد به تبرّک زاهد صد ساله با تو در رمضان می
7 باده بده ساقیا که موسومِ نوروز می گذرد هان و فوت می شود این فی
8 باغ شد از سبزه هم چو جنّت و کردند فرش چمن اهل ذوق زیرِ قدم طی
9 پیر جوان را چه می دهد به وَرَع دم آتشِ ما سرد کی شود به دمِ دی
10 سیر نگشتی نزاریا ز ریاضت صبرِ تو تا چند و احتمالِ تو تا کی
11 بس که تو باطن به خلق باز نمودی ظاهر واعما نمی برد به سخن پی