روی او صبح من و ماه تمامست از جهان ملک خاتون غزل 794

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

روی او صبح من و ماه تمامست هنوز

1 روی او صبح من و ماه تمامست هنوز زلف شبرنگ بتم مایه شامست هنوز

2 دل من مرغ صفت قید سر زلف تو شد زانکه با خال رخت دانه و دامست هنوز

3 سرو بستان به همه شیوه و دستان که دروست پیش آن قد دلارا به قیامست هنوز

4 گرچه آن غمزه ی سرمست به خونم برخاست دل ما را سر زلف تو مقامست هنوز

5 بدهم کام دل ای دوست به شکرانه آنک باره ی کام دلت پیش تو رامست هنوز

6 با من خسته جگر گفت که این دیگ هوس مپز ای یار که سودای تو خامست هنوز

7 گر چو پیمانه شکستی همه پیمان مرا باده ی شوق توأم در دل جامست هنوز

8 درد ما را صنما گرچه دوایی نکنی بر زبان ورد دعای تو دوامست هنوز

9 نغمه عود و لب رود و چمن وقت بهار پیش ما با رخ آن یار مدامست هنوز

10 شکر ایزد که یه ایام وصال رخ دوست دو جهانم ز وصال تو به کامست هنوز

عکس نوشته
کامنت
comment