-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر هر دلی که بند نهاد از نگاه خود بردش به بند خانهٔ زلف سیاه خود
2 از راه نارسیده شهنشاه عشق او عالم به باد داده ز گرد سپاه خود
3 گردید عام نشاء عشق آن چنانکه یافت آثار آن چرنده در آب و گیاه خود
4 زان همنشین ستاره که میتابد از زمین شرمنده است چرخ ز خورشید و ماه خود
5 زان شد بلند آتش رسوائیم که دوش نوعی ندیدمش که کنم ضبط آه خود
6 یک شهر شد به باد دو روزی خدای را خالی کن از نظار گیان جلوهگاه خود
7 خوش آن که خود بکشتم آئینی و بعد قتل نسبت کنی به مدعی من گناه خود
8 ذوق مرا پیاپی اگر از جفای خویش هم خود شوی ز جانب من عذرخواه خود
9 خواهی که دامنت رهد از چنگ محتشم بردار زود خار وجودش ز راه خود