عمر بگذشت و دلم جز از امیر شاهی سبزواری غزل 41

امیر شاهی سبزواری

آثار امیر شاهی سبزواری

امیر شاهی سبزواری

عمر بگذشت و دلم جز عاشقی کاری نیافت

1 عمر بگذشت و دلم جز عاشقی کاری نیافت چشم یاری داشت از یاران ولی یاری نیافت

2 ای دل از کویش ببر سرمایه درد و نیاز کین متاع کاسد اینجا هیچ بازاری نیافت

3 تا صبا زلفش برای صید دلها باز کرد آن کمند فتنه را چون من گرفتاری نیافت

4 سالها دل چون صبا طوف ریاض دهر کرد در فضای او گلی گر یافت، بی خاری نیافت

5 شاهی از یاران خود با کنج تنهایی بساخت زانکه با هر کس غم دل گفت غمخواری نیافت

عکس نوشته
کامنت
comment