- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عمر بگذشت و دلم جز عاشقی کاری نیافت چشم یاری داشت از یاران ولی یاری نیافت
2 ای دل از کویش ببر سرمایه درد و نیاز کین متاع کاسد اینجا هیچ بازاری نیافت
3 تا صبا زلفش برای صید دلها باز کرد آن کمند فتنه را چون من گرفتاری نیافت
4 سالها دل چون صبا طوف ریاض دهر کرد در فضای او گلی گر یافت، بی خاری نیافت
5 شاهی از یاران خود با کنج تنهایی بساخت زانکه با هر کس غم دل گفت غمخواری نیافت