1 پیر میخانه چرا دوش مرا بار نداد خامیم دید وز آن آب شرربار نداد
2 شاخ امید که از رشحه خم خرم بود اندرین فصل بهارم زچه رو بار نداد
3 اثر نیک و بدی ها بنهاد من و توست ساقی دور کرا باده بمعیار نداد
4 من بی پا و سرو طوف حریمش هیهات بس کلیم آمدش و راه بدربار نداد
5 بار زلفین تو گفتم که زدل بردارم دست و پاها زدم وباز دلم بار نداد
6 نافه مشک بود خشک که از چین و ختاست این چنین مشک طری آهوی تاتار نداد
7 شکوه از شیخ و برهمن بکه گویم چکنم آن براند از حرمم این ره خمار نداد
8 کیست در میکده یا رب که شکوهش امشب مست را راند زدر راه به هشیار نداد
9 لعل ضحاک چه خونها که زهر دیده بریخت زلف چون مار دلی نیست که آزار نداد
10 طوق کافر نشد و زینت دست مسلم رشته تا زلف تو بر سبحه و زنار نداد
11 کی سلیمان شدیش زیر رنگین ملک جهان تا باو لعل لبت خاتم زنهار نداد
12 بجز از احمد و حیدر که دو نور احدند راه کس را به پس پرده اسرار نداد
13 کرده انکار خدائی و نبوت بیقین هر کسی او بولای علی اقرار نداد
14 باری آشفته تو را دست بگیرد حیدر راند گر شیخت و خمار گرت بار نداد
15 تا دم روح فزایش مدد روح نشد دم عیسی اثری بر تن بیمار نداد