کهنه سفال میکده از امیرعلیشیر نوایی غزل 262

امیرعلیشیر نوایی

آثار امیرعلیشیر نوایی

امیرعلیشیر نوایی

کهنه سفال میکده کآئینه صفاست این

1 کهنه سفال میکده کآئینه صفاست این پر می صاف اگر شود جام جهان نماست این

2 جام جم است اگر بود و آئینه سکندری این چو بجای هر دو شد بین شرف کجاست این

3 من به فراق جان دهم او به وصال خلق جان در ره عشق این چنین ظلم کجا رواست این

4 وصل نداشت مغتنم دل به فراق اسیر شد هر که نگفت شکر آن عاقبتش سزاست این

5 من به بلای مهر او خاک ولیک هر دم او گشته بلای دیگری وه چه عجب بلاست این

6 جان به بهای بوسه ای برد چو خواستم بگفت روزی ادا بخواهمش کرد عجب اداست این

7 فانی اگر قدم زند شیخ مرو به ناز عجب صومعه ای ریا مدان بادیه فناست این

عکس نوشته
کامنت
comment