1 یاران کهن، که بنده بودم همه را در بند جفای خود شنودم همه را
2 زنهار! از کس وفا مجویید که من دیدم همه را و آزمودم همه را
1 ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو را دشمن جانی و از جان دوستتر دارم تو را
2 گر به صد خار جفا آزرده سازی خاطرم خاطر نازک به برگ گل نیازارم تو را
1 یارب! غم ما را که بعرض تو رساند؟ کانجا که تویی باد رسیدن نتواند
2 خاکم چو برد باد، پریشان شوم از غم کز من بتو ناگاه غباری برساند
1 دی براهم دیدن و آنگاه نادیدن چه بود؟ روی گردانیدن و از راه گردیدن چه بود؟
2 گر نه در دل داشتی کز رشک گریم زار زار پیش من رخ در رخ اغیار خندیدن چه بود؟