- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اوحد دین چون ز حادثات زمانه کار وزارت به مرگ خویش تبه کرد
2 با من مسکین خرد به زاری زاری گفت هزاران هزار آوخ واه کرد
3 بر دل تو باز حادثه حشر آورد بر در تو باز رنج نایبه ره کرد
4 عمر ربود از تو روزگار نه مخدوم سر ستد از تو فلک نه قصد کله کرد
5 گفتمش این هست شرط ماتم او چیست؟ گفت مرا چون به صبح و شام نگه کرد
6 موی ببر اینکه صبح موی ببرید جامه سیه کن که شام جامه سیه کرد