- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آه ازین دل کز گریبان غمی سر بر نزد صد مصیبت رفت و دست شیونی بر سر نزد
2 با وجود آن که زهر بی غمی نوشیده ام زهر خندی بر مزاج عافیت پرور نزد
3 با چنین غوغا که در این بزم شورانگیز بود شیشه ای نشکست و سنگی بر سر ساغر نزد
4 در چنین بزمی که یک پروانه دارد صد چراغ با همه پروانگی گرد چراغی پر نزد
5 وقت عرفی خوش که چون نگشودند در بر رخش بر در نگشوده ساکن شد، در دیگر نزد