آه که خاک راه شد دیده من به از کمال خجندی غزل 889

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

آه که خاک راه شد دیده من به راه تو

1 آه که خاک راه شد دیده من به راه تو کرده چرا کاه چهره‌ام فرقت عمرکاه تو

2 بر دل من جفای تو بس که نهاده بار غم غیر نبرده پی بدان چون شده بارگاه تو

3 بنده‌ام و به جز درت نیست پناه من دگر چون تو پناه بنده باد خدا پناه تو

4 شاه بنانی و ترا کشته عشق لشکری نیست شهان ملک را بیشتر از سپاه تو

5 گرچه بلندپایه چون قد خود به سلطنت هست از آن بلندتر ناله دادخواه تو

6 بار چو نیست مستمع چند کنی دلا فغان باد هواست پیش او ناله ما و آه تو

7 پرتو روی او دلت سوخت کمال و همچنان توبه نکرد از نظر دیده رو سیاه تو

عکس نوشته
کامنت
comment