آه ما کی در شب هجرت فلک از جویای تبریزی غزل 691

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

آه ما کی در شب هجرت فلک پیما نشد

1 آه ما کی در شب هجرت فلک پیما نشد هر حباب اشک ما همچشم با دریا نشد

2 مصر معموری بود از اشک و آه ما خراب در کدامین شهر جا کردیم کان صحرا نشد

3 کی به بزم دلبری خون نیاز عاشقان در هجوم ناز او پامال استغنا نشد

4 هر که آمد زین جهان گلهای عشرت چید و رفت غنچهٔ امید ما بود آنکه هرگز وا نشد

5 تا قیامت ماند در زنگ کدورت هر کرا مصقل آیینهٔ دل موجهٔ صهبا نشد

6 داد از چرخ دنی پرور که در گلزار دهر بی دورنگی میرزای عهد ما رعنا نشد

7 هر که دامن بر میان در مسلک تسلیم زد سد راه همتش دنیا و مافیها نشد

8 چرخ دون پیوسته جویا خون مردم می خورد زین شراب لعل هرگز خالی این مینا نشد

عکس نوشته
کامنت
comment