آه ازین دمل که شد از سینهٔ من آشکار
1
آه ازین دمل که شد از سینهٔ من آشکار
خون چو پیکان میچکد از غنچهٔ پستان مرا
2
هردم شیری که از پستان مادر خوردهام
قطرهقطره میکشد ایام از پستان مرا
3
دشمنی چون عشق دارم در قفای خود، ازان
سر برون کرده از روی سپر پیکان مرا