-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آه! از آن شوخ، که تا سر نشود خاک درش بر سر عاشق بیچاره نیفتد گذرش
2 ای که از عاشق خود دیر خبر می پرسی زود باشد که بپرسی و نیابی خبرش
3 آه سرد از دل پر درد کشیدم سحری غافلان نام نهادند: نسیم سحرش
4 من که رشک آیدم از خال سیه بر لب او چون پسندم که نشیند مگسی بر شکرش؟
5 همچو فرهاد بهر کوه که بردم غم خویش زیر آن بار گران سنگ شکستم کمرش
6 زاهد از عشق بتان خواست مرا توبه دهد مدعی بین، که خدا عقل نداد اینقدرش
7 گر دلم زار شد از عشق بتان، غم مخورید بگذارید، که می خواهم ازین زار ترش
8 لاله بر خاک شهید تو جگر گوشه ماست که برآورده بداغ دل خونین جگرش
9 منظر چشم هلالی وطنش باد، که هست میل هم صحبتی مردم صاحب نظرش