- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دل! بلا بکش چو دلت مبتلای اوست خوشنود شو بدانچه مراد و رضای اوست
2 تن در جفای او نه و از غم مدار باک کاین غصه و جفا همه عین وفای اوست
3 قدر قدر چه داند و قاضی هر قضا آن دل که او نه قابل قدر و قضای اوست
4 دنیی و دین برای وصالش دهیم و جان زانرو که دل ز جمله صلاحی برای اوست
5 فوتی نمی شود اگرش جان فدا کنم چون جان بود یکی، صد از این جان فدای اوست
6 چندین بلا ز قامت و بالای پر بلاش گر می رسد به جان بکشم چون بلای اوست
7 راهم نمای ای دل! اگر رهبری مرا تا بگذرم از آنکه نه میل و هوای اوست
8 بر گرد گرد دامن مردی اگر رسم جان ها بها دهم که دلم بی بهای اوست
9 ای غم! دگر به سوی نسیمی گذر مکن کاین حجره های جان و دلش، خاصه جای اوست