- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آه ازین شب که نیست پایانش وای دردی که نیست درمانش
2 چون به دستم نمی فتد چکنم شبکی شمعی از شبستانش
3 در دماغ دلم نمی آید نکهتی گل دمی ز بستانش
4 می زنم همچو بلبل سرمست ناله ی شوق در گلستانش
5 آن سهی سرو بین که برپا خاست که به جان آمدم ز دستانش
6 غمزه شوخ او دلم بربود حذر اولی ز چشم فتّانش
7 عید رویش چو رو نمود به خلق ای بسا جان که گشت قربانش
8 گل بود در جهان ولی چون من نبود یک هزار دستانش
9 از کمان خانه ی دو ابرو زد ناوکی بر دلم ز مژگانش
10 تا به سوفار در دلم بنشست در جگر ماند نوک پیکانش
11 از غم دل جهان خراب شود گر نه لطفی کند جهانبانش